سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/2/5
9:32 عصر

قطار

بدست پدرام ع.ج در دسته قطار

در زندگی افرادی هستند که مثل قطار شهربازی هستند
از بودن با اونا لذت می بری ولی باهاشون به جایی نمی رسی

پدرام (Schwarzreiter)


87/2/5
8:47 عصر

گنجشک و خدا

بدست پدرام ع.ج در دسته گنجشک و خدا

بنام خدا

گنجشک و خدا

روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت : " می آید. من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد. " و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند ، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : " با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست ! " گنجشک گفت : " لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سر پناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این توفان بی موقع چه بود ؟ چه می خواستی از لانه محقرم،‌ کجای دنیا را گرفته بود ؟ " و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند.خدا گفت : " ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. " گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود. خدا گفت : " و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی..." اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد...!

 

پدرام (Schwarzreiter)

 


87/1/24
12:30 صبح

سقوط یک افسانه

بدست پدرام ع.ج در دسته سقوط یک افسانه

The fall of a legend

For  a thousand years the mighty redwood grew  into a majestic  beauty, surviving  earthquakes, fires, and drought.   Outlasted only by the mountains on which it lived.  A thousand years untouched.  A thousand years unconquered.

"how long ta drop it ?" shouted the foreman.

"couple hours tops," spat the burly logger.

"let"s get it over with."

Pedram(Schwarzreiter)

 

سقوط  یک افسانه

در طی هزار سال درخت ماموت غول پیکر از زمین لرزه ها آتش سوزی ها وخشکسالی ها جان سالم به در برده وبا شکوه تر شده بود .

عمر طولانی او تنها با کوهستان هایی که در آنها زندگی میکرد قابل مقایسه بود. هزار سال دور از دسترس همه. هزار سال فتح نشدن .

سر کارگر فریاد زد :((چقدر طول میکشه بیفته؟)).

هیزم شکن چاق تف میکنه و میگه :((فوقش چند ساعت))

((پس کارشو تموم کن)).

پدرام (schwarzreiter)

 


87/1/22
1:34 عصر

دلالی شیطان

بدست پدرام ع.ج در دسته دلالی شیطان

Devil Brokerage

The two boys stoot watching satan walk away, the power of his hypnotic eyes still in their minds.

"geez, what"d he want from you?"

"my soul . how"bout you?"

"A quarter to call home."

"oh wanna go get something to eat?"

"yaeh, but I can"t. now I"m out of money."

"No problem. I"ve got plenty."

Pedram (Schwarzreiter)

 

دلالی شیطان

دو پسر بچه ایستاده بودند و به عبور شیطان نگاه میکردند برق چشمان او را هنوز به یاد داشتند.

((وای از تو چی میخواست؟))

((روحمو از تو چی؟))

((یه سکه برای تلفن کردن))

((خب بریم یه چیزی بخوریم))

((خیلی دلم میخواد اما دیگه پولی ندارم))

((مشکلی نیست چون من یه عالمه پول دارم))

پدرام (Schwarzreiter)


87/1/21
8:19 عصر

سکوت

بدست پدرام ع.ج در دسته سکوت

silence

o seeker of knowledge thereare there signs for a scholar :knowledye , patience and silence

ای جوینده ی دانش برای دانشمندان سه نشانه است : دانش بردباری و سکوت 

امام علی (ع)


87/1/21
8:10 عصر

فاجعه کیهانی

بدست پدرام ع.ج در دسته فاجعه کیهانی

                                        فاجعه کیهانی                                         

706000000000 سال دیگر خورشید نابود میشود