Devil Brokerage
The two boys stoot watching satan walk away, the power of his hypnotic eyes still in their minds.
"geez, what"d he want from you?"
"my soul . how"bout you?"
"A quarter to call home."
"oh wanna go get something to eat?"
"yaeh, but I can"t. now I"m out of money."
"No problem. I"ve got plenty."
Pedram (Schwarzreiter)
دلالی شیطان
دو پسر بچه ایستاده بودند و به عبور شیطان نگاه میکردند برق چشمان او را هنوز به یاد داشتند.
((وای از تو چی میخواست؟))
((روحمو از تو چی؟))
((یه سکه برای تلفن کردن))
((خب بریم یه چیزی بخوریم))
((خیلی دلم میخواد اما دیگه پولی ندارم))
((مشکلی نیست چون من یه عالمه پول دارم))
پدرام (Schwarzreiter)